جدول جو
جدول جو

معنی روی گر - جستجوی لغت در جدول جو

روی گر
(گَ)
سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)
لغت نامه دهخدا
روی گر
آنکه آلات رویین سازد صفار، آنکه ظروف فلزی را سفید کند
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
فرهنگ لغت هوشیار
روی گر
((گَ))
کسی که ظروف رویین می سازد، کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روغنگر
تصویر روغنگر
کسی که کارش گرفتن روغن از دانه های گیاهان است، عصار، روغنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مویه گر
تصویر مویه گر
نوحه کننده، زاری کننده، برای مثال مویه گر گشته زهرۀ مطرب / بر جهان و جهانیان مویان (انوری - ۷۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویگر
تصویر رویگر
مسگر، صفار، سفیدگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشنگر
تصویر روشنگر
روشن کننده، برافروزنده، کنایه از برطرف کنندۀ ابهام، مفسر، تفسیر کننده، جلادهنده، صیقل گر، برای مثال تا تیغ آفتاب چو روشنگری مقیم / بر روی چرخ آینه کردار می رود (سیدحسن غزنوی - لغتنامه - روشنگر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روز گرد
تصویر روز گرد
آفتاب، خورشید
آفتاب گردان، گیاهی با برگ های درشت و ساقۀ بلند و گل های سبدی زرد رنگ که میان آن ها تخم هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن ها را تف می دهند و مغز آن را می خورند، روغن آن را نیز می گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک ها به کار می برند، گل آن همواره رو به آفتاب می گردد، روز گردان، روز گردک، آفتاب گردک، آفتاب گردش، آفتابگردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی زرد
تصویر روی زرد
زرد چهره، کنایه از شرمسار، شرمنده، خجل
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لار. حدود از شمال به دهستان درزوسایبان، از شمال خاوری به شهرستان سیرجان و از جنوب خاوری به شهرستان بندرعباس و از باختر به دهستان حومه لار. آب آن از چشمه و باران و محصول عمده آنجا غلات و خرما و دارای 9 پارچه آبادی و حدود 2500 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رویگری
تصویر رویگری
عمل و شغل رویگر صفاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
جمعا مجموعا، چیزی بالای چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی آور
تصویر روی آور
رو کننده توجه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روغنگر
تصویر روغنگر
آنکه روغن از دانه های نباتی گیرد عصار روغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز گرد
تصویر روز گرد
آنکه در روز گردش و حرکت کند، آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موی رگ
تصویر موی رگ
رگ بسیار باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویه گر
تصویر مویه گر
زاری کننده نوحه کننده: (پای نا خوانده رسید و نفر مویه گران و ارشیداه کنان راه نفر بگشایید،) (خاقانی. سج. 161)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوید گر
تصویر نوید گر
بمهمانی خواننده بشارت دهنده بضیافت: (طایفه ای... از مخدرات اشراف مهاجر و کد بانوان سادات انصار در آمدند نزد پیامبر صلی الله علیه و آله)، . . گفتند: یا رسول الله دعوتی است. روی پوشیدگان روسا و اشراف جمعند. این چشم و چراغ (فاطمه علیها السلام) را دستوری ده (دستور باش) تا مجلس افروزی کند... آن نوید گران جامهاء فصفاص پوشیده) سنائی. مقدمه حدیقه. چا. مد. 35)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشنگر
تصویر روشنگر
جلا دهنده، صیقل گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای گر
تصویر پای گر
پایکوب پای باز رقاص پاکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثا گر
تصویر رثا گر
مرثیه خوان، مرثیه گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویتگر
تصویر دویتگر
آمه گر کبد کار دواتگر آمه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درو گر
تصویر درو گر
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درود گر
تصویر درود گر
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویگر
تصویر رویگر
سفیدگر، مسگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویگری
تصویر رویگری
((گَ))
عمل و شغل رویگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پویشگر
تصویر پویشگر
اسکنر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روایتگر
تصویر روایتگر
باز گوینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوی گیر
تصویر خوی گیر
اکاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایشگر
تصویر رایشگر
ریاضیدان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روشنگر
تصویر روشنگر
بیانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روی آور
تصویر روی آور
متوجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روی هم
تصویر روی هم
مجموعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویه نگر
تصویر رویه نگر
سطحی
فرهنگ واژه فارسی سره
نام بخشی از زمین های بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی